پسر خود ساخته

نوشته های ژوزف پسر خودساخته

پسر خود ساخته

نوشته های ژوزف پسر خودساخته

دارم از تو مینویسم


از تو که خوابی و رویا

چقده دورم ... خدایا

به خیالم که یه خواب بود

اگر نه مست خدایا

********************

زندگی هم شده بود برام غم انگیز

 

آدم یه روزایی هست که اصلا دوس نداره چیزی یادش بیاد ( مث امروز من ) .

آره ... یه روزایی هست که اصلا دوس نداری کسی رو ببینی ( مث امروز من ) .

یا که نه ... شاید اصلا دوس نداشتم که امروز ... که امروز ... تو رو ببینم ( مث هیچ روز ) .

حقیقتش دیگه برام مهم نیستی ( مث قدیما که من برات مهم نبودم )‌ .

اگر هم مادرم دروغ رو یادم داده بود باید بگم (‌ دوست دارم ) .

میدونی تا حالا چند بار خودم رو نفرین کردم ؟‌ ( همون قدر که تو رو نفرین کردم ) .

اما هیچ وقت پشیمون نشدم .... ( مث امروز ) .

می خوام از خدا فقط یه خواهش کنم  و بعدش آماده ی سفر شم ... میخوام به خدا بگم که بهم یه فرصتی بده تا ... تا صدام رو به گوش تو

برسونم .... میخوام برم جلوی خدا .... داد بزنم ... خوشمزه بوووووووود ؟؟؟ میخوام خدا رو شاهد بگیرم و اونجا جواب تو رو بشنوم ... میخوام

 واسه یه بار هم که شده راستش رو بگی ... اونم جلوی خدا ... فقط امیدوارم که خدا هم بشنوه ... چون تا حالا نشنیده .

میدونی .... فقط هشت سال دیگه مونده .... هشت سال ... ( بعدش هم خودت میدونی چی میشه )

 

 ****

 

 

 

 

 

می دونی ...

گذاشتیم سر یه دوراهی !!!

خودت هم خوب می دونی که انتخاب سخته ...

بزار یه راست برم سر اصل مطلب ...

از حاشیه بدم میاد  ...


به قول گابریل گارسیا مارکز :

" بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید ."

شاید سرنوشت من این بوده که هیچ وقت به کسی که دوسش دارم نرسم و بسوزم !!!

هاله رو خواسم ، ...

ندا رو خواستم ، ...

خاطره رو ...

بعضی وقتا به خودم میگم دارم به کجا میرم ؟ فقط اینو     می دونم که دارم درست میرم و دوست دارم و باید بهت برسم و واسه این رسیدن همه کار کردم ...

اما تو ندیدی ...

هیچ کدوم رو ...

اگر احساسم رو می دیدی بهم حق می دادی که تنها کسی که می تونه الان کمکت کنه منم ...

اگر اشکام رو می دیدی بهم حق می دادی که جدایی توی مرام ما نیست و از ما بعیده ...

اگر غرور رو کنار می زدی بهم حق می دادی که انصافمون بیشتر از اینا بود ...

اگر بهم فحش نمی دادی و بد و بیراه نمی گفتی بهم حق می دادی که من هم مهربون تر از اینا بودم !

اگر توی عید اون آتیش رو به جونم نمی زدی بهم حق می دادی که اگر یه روز جدا شیم حسرت عید رو نخورم و هیج وقت قبل و بعد جدایی اینجوری عذاب نمی کشیدم ...

اگر به جای اینکه روزی هزار بار بگی جداشیم ، فقط روزی یه بار می گفتی اینجوری بمونیم ؛ الان داستان این نبود ...

اما به قول شوهر خالم :

اگر رو کاشتیم ، شلغم هم در نیومد !!!

اما با وجود همه ی اینها من دوست داشتم و دارم و خواهم داشت ؛ باورت نمی شه ؟ حتی اگه ازت جدا شم و با یکی دیگه ازدواج کنی و ...

 

دوست دارم ؛ چون به قول گابریل گارسیا مارکز :

دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم .

دوست دارم ، چون باورت می کردم ...

دوست دارم ، چون حتی زمانی هم که زدمت واسه خاطر دوس داشتن زدمت ...

دوست دارم ، چون هیچ وقت باور نکردی که مرد کیه و غیرت چیه و زندگی چه جوریه ...

دیگه دارم باور می کنم که باید از رویا ها بیرون بیام و شاخه گل ها رو با دستای خودم پرپر کنم ...

تو توی عید هم رفته بودی ، اما همیشه کنارم بودی ، خیلی راحت می دیدمت و باهات حرف می زدم ...

حس می کردم کنارمی ...

اما اثری از مرام و مردونگی توی بودنت نمی دیدم ...

اما به جون چشمات چشمای تو به من دروغ نمی ده ...

تو به من گفتی فانوس عشقت خاموش شده ...

به من گفتی برو تا آسوده شیم ، اگه برم می شکنم ...

آخه کدوم خدایی گفته که آسوده بشکن ؟؟؟

فضای سرد خونه رو حس کردن توی این روزا سخت نیست ...

اما تو هیچ وقت بهم نگفتی که حتی از کار عیدت پشیمونی ، همیشه با غرور گفتی من اشتباهی نکردم ، خودت رو قانع کردی و من رو بی کس ...

اما بیشتر از این می سوزم که اون هفتم عید سال سیاه به همه چیز قسمت دادم ؛ تو در اوج بی مرامی قلبمو که شکستی هیچ ، حتی مدعی هم هستی که قسمت ندادم ...

همیشه میگی مگه کاری هم زوری میشه ؟

نه عزیزم ، هیچ کاری زوری نمی شه اما کاری که من ازت خواستم زوری نبود ، التماسی بود . کم التماست کردم ؟ کم به پات افتادم ؟ کم گریه کردم ؟ پس دیگه نگو به زور بود که بهت ثابت کردم التماسی بود ، اینو هیچ وقت بهت نگفتم ، آخه دلم نمیومد بهت بفهمونم که داری اشتباهی خودت رو تلقین می کنی و اشتباهی فکر می کنی ...

هر وقت یاد اون کشیده ی کنار خیابون توی فرودگاه که بهت زدم می افتم داغ دلم تازه می شه ، از اینکه حقت بود اون کتک رو بخوری ، پشیمون نیستم ، بی مرام ...

خاطره به خدا من خیلی احساس داشتم بهت اما تو چه جور دلت اومد اینجوری باهام رفتار کنی ؟

لابد می خوای بگی مثل بچه آدم بهت گفتم برو ، تو هم نرفتی و من هم ...

می خوای جوابی به این حرفت بدم که تا آخر عمر عذاب وجدان داشته باشی ؟؟؟

اما نه ...

چیزی بهت نمی گم ...

دل نمی یاد آتیشت بزنم ؛ درست برعکس تو ...

دیگه می تونی صدام کنی عاشق دل شکسته ، آخه بهم میاد !

الان هم داری میگی که آرامش می خوای ...

خودت رو گم کردی و می خوای تنها بمونی ...

دیگه می ترسم التماست کنم ...

اما بازم خواستم بمونی و تو نموندی ...

بازم خواستم قوی باشی و تو گفتی چرا نمی فهمی ؟؟؟

می خوام یه چیز رو از تهه دل بهت بگم ،

رفتنت در حد و اندازه آتیش بازیه ی عیدت هست ...

من که عیدی سال غم ها رو با جون و دل از تو قبول کردم ، عیدی ماه رمضان رو رد کنم ؟؟؟

تو که خودت راضی هستی ...

خودت می گی عاشقم نیستی ...

خودت می گی عشق یه طرفه و از این جور حرفا و ...

حالا که داری احساس می کنی بدون من می تونی خودت بشی و روحت رو پیدا کنی و خودت رو بسازی و ...

اوکی ...

باشه ...

مانع احساس و روح لطیفت نمی شم ...

مختار باش ببینم چه جور می شی ...

مختار باش ببینم کی حالش خوب می شه ؟

مختار باش ببینم سال دیگه کی میاد تولدت ...

مختار باش ...

فقط نگو که من بهت گفتم برو !!!

نه عزیزم ...

من التماست کردم که بمونی ، اما تو میگی با رفتن خوشبختی ...

من هم خوشبختیت رو می خوام ...

همه چیز مثل یه مرد باید کامل باشه !!!

خودت میگی معلوم نیست بعد از جدایی چی بشه ...

میگی نمی دونم بر می گردیم یا میریم ...

اگر رفتی که به سلامت ...

سرت سلامت ...

دنیا به کامت ...

اما اگه قسمتمون برگشت تو شد ...

اگر روزی احساس کردی که اگر برگردی خوشبخت می شی و به برگشتن نیاز داری ، پس برگرد ...

چون که حتی اون روز هم منتظرت هستم ...

حتی اگه چند سال بشه ...

اما برگشتنت شرط و شروطی داره ...

نمی خوام چیزی بچه بازی و ساده باشه ...

می خوام با اجازت قوانینی این وسط بزارم ، قوانینی که نه التماس هستند و نه اجبار ، بلکه توافق هستند :

 

-        اگر روزی با هر کسی به هر عنوانی و به هر زبانی و به هر دلیلی چت کردی .

-        اگر روزی به هر کسی و به هر عنوان و دلیلی ایمیل زدی .

-        اگر وبلاگی توی اینترنت ثبت کردی یا توی اینترنت نوشتی یا نظر دادی و کامنت گذاشتی .

-        اگر با مردی به هر دلیلی دست دادی .

-        اگر به سراغ اون مسلم هوس باز رفتی یا باهاش حرفی زدی و به قول خودت انتقام گرفتی .

-        اگر دوباره با اون سامان حیض چشم کلامی حرف بزنی .

-    اگر اون پسره ی تیشرت فروش بهت بگه خاطره و تو جوابی که بهم قول دادی رو بهش ندی ( فقط خانوم بیات ، راستش تا الان هم شک دارم که تا به امروز بهت نگفته باشه خاطره ، جون ژوزف گفته ؟ )

-         اگر دستای کسی رو بگیری ، حتی اگه واسه ازدواج باشه ...

-        اگر با هر پسری چه واسه دوستی و چه هوس و چه ازدواج هم گام شدی یا با جنس مخالفت دوست شدی ...

-        اگر حتی فقط شماره ای از کسی بگیری ، بدون اینکه بهش تلفن کنی .

-        اگر با پسر عموت رابطه ای به هر نحو برقرار کنی .

-        اگر کاری کنی که خیانت به دنیای پاک من تلقی بشه .

 

و ...

اگر هر کدوم از موارد بالا رو مرتکب شدی ، به روح هر دومون قسمت میدم که به برگشتن فکری نکن ...

چون برگشت تو با انجام اون کارای بالا واسه من محاله ...

من هم در قبال این ، به روح جفتمون قسم می خورم که پام رو به خواست خودت به طور کامل از زندگیت بکشم کنار .

راحت بزارمت ...

نه زنگی ...

نه اس ام اسی ...

نه مزاحمتی ...

نه دیداری ...

هیچ کاری به کارت نداشته باشم ...

و البته که منتظر بازگشتم ...

حتی اگر انتظار بی فایده باشه ...

بازم هر چی که تو بخوای ...

حتی بدون در نظر گرفتن دل من ...

حالا بهت ثابت کردم عاشقی یعنی چی ؟؟؟

فهمیدی عاشق کیه ؟؟؟

فهمیدی عشق یعنی چی ؟؟؟

حالا در آخر این رابطه ی دوستی عاشقی ...

همون رابطه ای که واسه تو دوستی بود ...

اما واسه من عاشقی ...

ازت می خوام که اگر چیزی بهم نگفتی و مخفی کردی و حرفی نزدی و پنهون کردی و... بهم بگی ...

به دوستیمون قسم که ناراحت نمی شم ...

دعوات هم نمی کنم ...

حرفای من فقط همین بود ...

شاید به جرات بگم که سخت ترین تایپ عمرم رو انجام دادم و بیشترین اشک ها و بغض ها و ...

ولی امیدوارم ثابت کرده باشم که دوست دارم ...

که عاشقتم ...

یه گام دیگه هم در اثبات این عشق بر میدارم ...

اونم اینه که همه ی بدی هایی که به من کردی رو می بخشم و از خدا می خوام که عوض تمام اون بدی ها بهت خوبی بده و موفقت کنه ، به استثنای عید سیاه سال غم ها ...

اون کارای عید رو نمی بخشم ...

آخه اونا یادگارای عشقتن ...

امیدوارم که امانت دار خوبی باشم واسه یادگاری هات .

امیدوارم که ...

امیدوارم ...

امیدوارم ...

فقط امیدوارم ...

دوس داشتن یعنی همین ...

یعنی مردن واسه عشقت ...

من طرفدار عشقی هستم که ارزش مردن رو داشته باشه ...

نه اینکه به سادگی به ازدواج برسه ...  " بوگارت "

راستی یه چیز دیگه هم هست که می خواستم بگم. اینه که: من فکر می کنم بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری پس زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار  که البته این جمله هم از "مارکز" بود.

 

 

 

حرفای آخر ( با اینکه خیلی حرف باهات دارم ) :

 

سوختم و سوختم و سوختم

تا روش عشق تو آموختم

حاصل عمرم سه جمله بیش نیست

خام بودم ، پخته شدم ، سوختم

 

      آنچه در مدرسه یک عمر آوختمی

      همه به یک عشوه ساقی بفروختمی

      ای بی خبر از سوخته و سوختنی

      عشق آمدنی بود نه آموختنی

 

 

جدا میشم ما از هم

چون خودمون حسودیم

 

 

بدرود ای یار ...

دیدار قبل مرگ ...

دیدار بعد مرگ ...

دیدار به خواست تو ...

 

 

تنها آرزوم اینه که واسه بار آخر بهت بگم نانا

 

اونی که یه روزی به اسم ژوزف می شناختیش


نظرات 35 + ارسال نظر
طاهره خانمم جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.Tasnimm.blogfa.com

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

طاهره خانمم جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.Tasnimm.blogfa.com

دوووووووووووووووووووووووووم

[ بدون نام ] جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:21 ب.ظ

سوووووووووووووووووم

عزیزم احتمالا با من که نبودی ؟

من رو چند ورز پیش دید :دی

شیشیه پنجره سویتت که سهله عزیز یخچال پر رو ازت میدزدم :دی

مـــــن رفتــــــــــــم خـــونه ی یکی بهم هیــچــــی نـــداد

ازم پـــذیرایی نکـــــــــــــــــــــــــرد

گریهههههههههههههههههههههه

خوب من ابزار علاقه کردم به آهنگ وبلاگت مگه برام ایمیلش کردی ؟ هان هان هان

مجتبی جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.macedu.blogfa.com/cat-7.aspx

سلام
مرسی جالب بود !
به ما هم سر بزن
بابای

طاهره خانمم جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.Tasnimm.blogfa.com

عجب خوابالویی

طاهره خانمم جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.Tasnimm.blogfa.com

:دی

نسیم شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ق.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

سلام خوشحالم که اینگونه نوشتی. و به خدا رو آوردی و ازش خواهش کردی اگه از ته دل باشه بهش می رسی

یلدا آرتا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:10 ق.ظ http://hyper_labor.mihanblog.com

خیلی قویتر بود.افرین.زیبا بود.

مژده شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:31 ق.ظ http://www.planetl0ve.blogfa.com

سلام به بهترینم
خوبی نازنین ؟
شرمنده به خدا خیلی سرم شلوغه
از یه طرف مامانم گیر داده واسه درس خوندن
از یه طرف بابام گیر داده که چرا اینقدر میشینی پای کامپیوتر
آخه اونا که نیدونن من همه ی زندگیم کامپیوتر
بی خیال بگذریم
هیچی برای گفتن ندارم به جز اینکه
مثل همیشه گل کاشتی !!!!!!
شاید این آخرین باری باشه که توی سال 84 میام و برات کامنت میدم
ان شاالله اگه خدا رخصت بده و عمری باقی باشه بعد از کنکور ینی
10 تیر ماه میام و دوباره بهت سر میزنم
توی این مدت که فکر میکنم یه چیزی حدود 5 ماهی بشه
اگه تونستم مامان باباهه رو دور بزنم بازم میام ولی اگه نشد
از دستم دلگیر نباشی ( چشمک ، بوس )
هر وقت تونستی یه سری هم به سیاره ی تنهام بزن و
اونو از تنهایی در بیار .
برام دعا کن خواهش میکنم
عزیزم دلم برات حسابی تنگ میشه ولی چاره ای ندارم
اگه امسال قبول نشم خیلی 3 بازار میشه
راستی میدونم از حالا زوده ولی چون دیگه نمیام
سال نو رو بهت تبریک میگم و برای تو عزیز ترین کسم و خانواده ی
مهربونت تبریک میگم و براتون آرزوی سالی خوب و خوش رو دارم
( البته سعی میکنم برای عید بیام و دوباره بهت تبریک بگم )
در هر صورت مواظب یکی یک دونه ی قلب من باش ( بوس 1000 تا )
کسی که غروب غمهات و طلوع شادیهات رو از خدا میخواد
آبجی کوچیکت مژده !
با یه سیاره گل دوست دارم !!!!!!!!!!!!

آپ هم کردم چشم به راهتم
شعری رو که نوشتم ( تو وبلاگ ) با تموم وجودم تقدیم میکنم به تو که بی تو هیچم
بی تو میمیرم!!!!!

ندا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ق.ظ

مممم می دونم که تو تموم این هشت سال خدا باهاته.......

صلح شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:17 ب.ظ

گزارش از دیکتاتورهایی که با ابزارهای قانونی خلع نمی‌‏شوند
10 دیکتاتور امروز جهان - خامنه ای در ردیف نهم قرار دارد

مجله هفتگی پاراد(PARADE) در گزارشی به بررسی فهرست رهبران دیکتاتور جهان پرداخت و در گزارش خود، تأکید کرده است که دیکتاتورهای جهانی حکومت مستبد خود را بر روی مردمان خود تمرین می‌‏کنند و نمی‌‏توان آنان را با ابزارهای قانونی از حکومت خلع کرد و این حقیقت انکارناپذیر نقض حقوق‌‏بشر در جهان است.
به نوشته این مجله، فهرست دیکتاتورهای برتر جهان طبق گزارش‌‏های سازمان‌‏های بین‌‏المللی نظیر «کمیته بازرسان حقوق‌‏بشر», «سازمان گزارشگران بدون مرز»(RSF) و «خانه آزادی» تهیه شده است. 1-«عمر البشیر» رهبر 62 ساله سودان که از تاریخ 1989 میلادی حکومت میکند 2-«کیم جونگ ایل» رهبر 63 ساله کره‌‏شمالی که از سال 1994 قدرت را در دست دارد3- «تان شو» رهبر 72 ساله برمه4-«رابرت موگابه» رهبر 81 ساله زیمباوه5-«اسلام کریم‌‏اُف» رئیس‌‏جمهور 67 ساله ازبکستان6-«هو جین‌‏تائو» رئیس‌‏جمهوری 63 ساله چین7-پادشاه 82 ساله عربستان‌‏سعودی8-«صفر مراد نیازاُف» رهبر 65 ساله ترکمنستان9- سید علی خامنه ای . سن 66 سال.10-«تئودور اوبیانگ انگوما» رئیس‌‏جمهور گنیه

دیانا یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ق.ظ http://http://n1a2s3r4i5n6.blogfa.com/

سلام
من اینجا به قصد خنجر زدن نیومدم!!
فقط اومدم بهت بگم کارت قشنگه ! اومدم به قصد برداشت یک خنجر نه فرو کردن اون!!
خسته نباشی!!
به منم سر بزن خوشحالم میکنی!
با یک صحرا گل وحشی دوستت دارم!!!
بای

نسیم دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:29 ب.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

سلام خوب من. آخرین بار اپ کردم. متنی را هم قول داده بودم گذاشتم. اگه دوست داشتین سر بزنید

دیانا سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ب.ظ http://http://n1a2s3r4i5n6.blogfa.com/

سلام خسه نباشی عزیز
چرا خوندم که اینو واست نوشتم!
آخه خنجر هر جوری باشه و به هر طریقی کسی رو از جان محروم کنه همون خنجره!!!!!!
حالا چه از جان چه از امید و آرزو!
همون چیزی که همه از خوردنش می ترسن!!!
درد کمی نیست که کسی بخواد واسه راحتی آخرین خنجر و بخوره!!
اون که اینو می خواد حتمآ درداش خیلی سخت تر و بیشتر از درد فرو رفتن یک خنجر باشه!
همون کسی هم که آخرین خنجر و از آخرین نفر می خوره باز از کسی
دیگه می خواد که همون خنجر و از تنش در بیاره!!
و امروزه عادت همه خنجر زدن به دوست و آشناست واسه رسیدن به آرزوهاشون!!
خوب امیدوارم که حالا معنای کامنت منو فهمیده باشی!
چون نقطه ی کوری هم نداشت واسه نفهمیدن!!!
خلاصه بازم سر بزن
ممنون میشم
بای

صلح چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:11 ق.ظ

خمینی قولش را به مردم ایران داد، اما در کشور نروز به اجرا در آمده است !!!
350 هزار کرون پاداش بازنشستگی از پول نفت به هر شهروند نروزی
هر شهروند نروزی در آستانه بازنشستگی خود دارای یک پاداش 350هزار کرونی در حساب بازنشستگی خود خواهد بود.این پاداش از محل سود استخراح نفت این کشور تامین شده است.
قرار است که امسال سرمایه موجود در صندوق نفت نروز(استاتنس پترولیوم فوند)به همراه سرمایه موجود در صندوق بازنشستگی"فولکه تریگ فوندت" این کشور در یک صندوق بازنشستگی تازه تاسیس دولتی قرار بگیرد.جمع کل این سرمایه،مبلغ نجومی 1600 میلیارد کرون نروز خواهد بود .این به این معنی است که هر نفر از نروزی ها علاوه بر مبلغ بازنشستگی معمولی خود دارای یک پاداش 350هزار کرونی در حساب بازنشستگی اش خواهد آمد و در آمد حاصل از منابع طبیی این کشور در راستای رفاه هر چه بیشتر مردم مستقیمآ به جیب شهروندان نروز سرازیر میگردد.

ندا پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ق.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

بازم برامون قصه بگو...

امین شاهزاده فارس پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:53 ب.ظ http://www.princeiran.mihanblog.com

سلام من امین مدیر وبلاگ پرنس ایران هستم از لطفتون ممنون لظفا یوسر و پسورد پیشنهادی خود را به صورت نظر پنهان بدید . تا براتون نام کاربری بسازم همینطور یک اسم برای صفحه اصلی

هادی جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:13 ق.ظ http://hmk.parsiblog.com

سلام رفیق خوبی؟
وبلاگ تو هم قشنگه.
مرسی که به من هم سر زدی.
من آپم .
منتظرتم.
به امید دیدار.....

ندا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:31 ب.ظ http://kamtahammol.blogfa.com

سلام . ممنون که به من سر زدید ... قلمتان خیلی زیباست ... من که خیلی لذت بردم ....

پویا پولادتن جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:47 ب.ظ http://pouyap.blogfa.com

سلام بر ژوزف ...
منتظر تماست هستم ... همانطور که توی اون یکی وبلاگت نوشتم ...
یا حق ...

امین ( شاهزاده فارس ) جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:11 ب.ظ http://www.princeiran.mihanblog.com

سلام ژوزف جان نام شما افزوده شد به جمع ما خوش آمدی با آرزوی موفقیت و سربلندی برای شما دوست عزیز امین

ندا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:40 ق.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

سلااااااااااااااااااااااام

دراکولا یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.derakoola.blogfa.com

سلام ژوزف عزیز
مرسی که سر زدی
راست میگی؟ فقط هشت سال دیگه مونده....
ایشالله تو این هشت سال به هر چی میخوای برسی...!!!!!
موفق باشی و پیروز

ندا یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:16 ب.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود .....

ندا یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:45 ب.ظ http://kamtahammol.blogfa.com

سلام ... این برف ها هم خیییییییلییییی باحالن ها اااااااااااااااا ....

صلح یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ب.ظ

روز حهانی زن گرامی باد

8 مارس 1857زنان کارگر پارحه باف در آمریکا به مبارزه برخاستند.ساعت کار طولانی ، استثمار شدید، دستمزد اندک و محرومیت از امکانات رفاعی آنها را به خیابانها کشاند. آنها خواهان افزایش دسمزد، کاهش ساعت کار و بهبود شرایط کار بودند.
8 مارس 1857 مقاومت زنانی را بازتاب می دهد که با حرکت پرشتاب سرمایه داری به عرصه تولید وکار، خارح از خانه کشیده می شدند.
هموطن
آزادی حامعه ایران کنونی بدون آزادی زن نهادی نخواهد شد.شرط اول رهایی از حکومت طالبانی زن ستیز ایران،حدایی کامل دین از دولت وپیوستن بدون قید وشرط به کنواسیون حهانی برای رفع تبعیض از زنان برای پاکروبی حامعه بیمار ایران وگشودن پنحره به هوای آزادی ست.به امید آن روز
دوستدار شما صلح

دیانا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:09 ق.ظ http://http:///n1a2s3r4i5n6.blogfa.com

بیا به کلبه ی تنهاییم !
به یک دشت بزرگ پر از گل های زیبا!
بین همه که جستجو کنی !
گلی وحشی و تنهایی را خواهی یافت!
آن گل وحشی منم!
منم که به اندازه ی همان دشت بزرگه
پر از گل وحشی تو را دوست می دارم!
و در انتظار تو و عابران دیگر جان به لب شده ام!
مدتهاست که برای خود در این دشت که قبلآ
صحرایی بیش نبود !
به خاطر حضور تو و دیگران گلهایی وحشی کاشتم!
و به عنوان خوش آمد گویی آن را به شما تقدیم کردم!
و باز به دنبال عابران می روم تا با من همیشه باشند!
آنهایی که از خود یادگاری به جا می گذارند و می روند!
اما ! افسوس!!!!!
که من حقآ تنها و فراموش شده ام!
هر کسی می آید ! با رفتنش دیگر باز نمی گردد!
حال من با سبدی پر از گلهای سرخ و آتشین در انتظار توام که به من سر بزنی!
بیا!
خدا یارت!

ندا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ق.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

چرا جزمن همه را یادداری
به من که می رسی فریادداری

ندا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ق.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

من بدنبال دلا ویز ترین شعر جهان می گردم...تو دلاویزترین شعر جهان را بسرای...بسرای ای دل شیدا.... بسرای....

ندا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ق.ظ http://khazanenarenji.persianblog.com

سلام

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:04 ب.ظ

واااااااااااای
از دست این کنکور
واااااااااای از دست این دانشگاه
الهی تموم بشه
الهی قبول شم
نه؟
فدات
بیا از اون ورا
هر وقتم اپیدی
خبرم کن
خوشحال میشم
موچ
ماچ
تالبو خان
یا علی

آبجی بی اف نفله کن سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.abji.blogfa.com

این قبلیه من بودم
:دی

مهناز سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.javooniasheghi.blogfa.com

سلام من زیاد نمیام نت
هر موقع هم بیام یاد شما هستم

سوشیانس سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:33 ب.ظ http://lehkade.blogfa.com

سلا.
خدا همیشه می شنوه.
۸ سال نیستو هفت ساله!
قدرت اعتراف کردن همیشه مقدسه.

مانی سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:46 ب.ظ http://manii.persianblog.com

سلام ....باید ببخشید دیر آمدنم رو ....عجب نوشته ای ! هشت سال دیگه چی می شه ؟ .....پنج شنبه به روزم ...بیا حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد